شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه شراب است
چو دل تنک شد از اندیشه، شیشه شیشه شراب است
ز کاوش جگر فکر، دست باز نداری
که هر شراری ازین تیشه، شیشه شیشه شراب است
عیار چشم غزالان شیر مست چه باشد
که چشم شیر درین بیشه، شیشه شیشه شراب است
نظر دریغ مدار از نظاره دل پر خون
که هر حبابی ازین شیشه، شیشه شیشه شراب است
اگر ز عقل ترا در سرست نخوت مستی
مرا جنون به رگ و ریشه، شیشه شیشه شراب است
به سنگ عربده بشکن طلسم هستی خود را
که در شکستن این شیشه، شیشه شیشه شراب است
مرا که رطل گران است ز خم سنگ ملامت
عتاب چرخ جفا پیشه، شیشه شیشه شراب است
جواب آن غزل میرزا سعید حکیم است
که عشق در دل غم پیشه، شیشه شیشه شراب است